اعمال خشونت آمیز با هدف اشاعه ترس و ارعاب میان مردم پدیده جدیدی نیست. مع هذا ارجاعات انجام شده به عنوان تروریسم در حقوق و سیاست را می توان بیشتر در زمان های اخیر یافت.
کلمه ترور نخستین بار مورد استفاده واقع شد تاحکومت ترس به وجود آمده به دنبال انقلاب فرانسه در سال 1789را توصیف نماید .نخستین واکنشهای قانونی در مقابل تروریسم و تلاش ها در زمینه تعریف این عنوان را می توان در قرن 20 مشاهده کرد .
یک صاحب نظر این گونه تاریخ گذاری می کند "نخستین تلاش قانونی منسجم بین المللی به منظور دست وپنجه نرم کردن با مشکل تعریف تروریسم به کنفرانس های بین المللی یکسان سازی حقوق جزا ، مجموعه ای از نشست ها که در پایتخت های اروپایی مختلف در سراسر دهه 1920و 1930 انجام شد،باز می گردد. از این تاریخ به بعد حقوقدانان ، دانشگاهیان ، قانون گذاران داخلی ، سازمان های منطقه ای و سازمان های بین المللی همانند سازمان ملل متحد ، مجموعه گیج کننده ای از تعاریف را ارائه کرده اند .
علی رغم چندین دهه تلاش ، حتی با تمرکز افزون تر بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 ، تلاش های در جهت دستیابی به یک تعریف حقوقی پذیرفته شده به صورت عام با شکست مواجه شده است.امروزه به صورت شفافی ارائه یک تعریف منسجم حقوقی از تروریسم احساس می شود .
واژه تروریسم امروزه به صورت گسترده ای هم در مناظرات سیاسی و هم در گفتمان حقوقی به کار گرفته شده و در مجموعه ای از رژیم های حقوقی(و اجرایی ) بین المللی و ملی موردارجاع واقع شده است به عنوان مثال قوانین داخلی که هم اکنون اعمال تروریستی را جرم انگاری کرده اند ، به پلیس اختیارات گسترده ای در مورد تحقیق و بازداشت مجرمین در ارتباط با چنین جرایمی اعطا کرده اند ، از دادن ویزا به افرادی که در اعمال تروریستی مداخله داشته اند خودداری می نمایند ، نظاماتی را در مورد مراقبت الکترونیکی افراد مظنون به اعمال تروریستی وضع کرده اند ، داراییهای سازمان های تروریستی را توقیف می کنند و در نهایت مجازاتهای اقتصادی را بر علیه کشورهایی که پناهگاه و حامی تروریستها هستند وضع می کنند .
با توجه به عواقب شدید اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی که به یک شخص تحت عنوان تروریست و یک رفتار تحت عنوان تروریسم ، تحمیل می شود حقوقدانان می بایست به دنبال توصیفی از این مفهوم باشند که تا جایی که امکان دارد بسیار دقیق باشد.
در این مقاله ما به دنبال ارائه تعریف جدیدی از تروریسم نیستیم ، در عوض برخی از مشکلات سیاسی و عملی را مدنظر قرار می دهیم که حقوقدانان در مسیر ایجاد یک تعریف با آن مواجه می شوند . فقدان اجماع بر روی اینکه چه چیزی تروریسم را تشکیل می دهد حاکی از ماهیت سیاسی اجتناب ناپذیر آن است ،
شاید این موضوع به بهترین نحو در این کلام موجز خلاصه شده باشد که" آن کس که از نظر یک شخص تروریست محسوب می شود از نظر دیگری مبارز راه آزادی است.
در قسمت دوم این مقاله ، ما تعاریف رایج از تروریسم را بر طبق حقوق بین الملل ، حقوق استرالیا ، ایالات متحده آمریکا ، انگلستان ، کانادا ، نیوزیلند و آفریقای جنوبی را مورد بررسی قرار خواهیم داد .
ما بدان خاطر ملت های اخیر را انتخاب کرده ایم که همگی دارای سیستم حقوقی بر مبنای کامن لا هستند، همان طور که سنت های حقوقی ،فرهنگی و سیاسی مشابهی با استرالیا دارند .
در قسمت سوم ، ما برخی از مباحث حقوقی و سایر مباحثی که از این تلاش ها در تعریف به وجود می آیند را بررسی می کنیم با تمرکز بر این سوالات: آیا در جهت تعریف تروریسم باید دیدگاهی عام اتخاذ کنیم یا خاص؟ آیا باید استثنایی به نفع فعالیتهای خاص ایجاد شود؟ و اینکه باید تروریسم را از طریق تعیین قانونی تعریف کنیم یا از طزیق رویه قضایی (داد گاهها)؟.
و بالاخره در قسمت چهارم به نتیجه گیری خواهیم پرداخت